مقالات عمومی

--------------------------------------------------------------------------------------------------------------
چرا از طالبان متنفر استیم؟
نویسنده: یاسر آرمان
تقدیم به نواندیشانی چون احمد فانوس،مسعود حسن زاده،ضیا نیکببین، و دیگران،و در بعد دیگر تقدیم به ملا محمد عمر،ملا سلام ضعیف،ملا عبید و رییس جمهوری حامد کرزی.
در وقت نوشتن این مقاله من می خواستم مسعله ای را به نام مفکوره های طالبانی مطرح کنم و لی بعد متوجه شدم که عده ای به این نظر اند که گروهی به نام طالبان یک نهضت انارشیستی اند که در راستای برداشتن طبقات در جامعه و عدالت طلبی فعالیت می کنند،و عده ی دیگر هم طالبان را فقط جنگجویان می دانند،من با این دو طرز دید مخالفم،به این اساس تصمیم گرفتم تا خیلی خلاصه بنویسم و طالبان را از انارشیستان متمایز سازم و در بعد دیگر به این بپردازم که چه کسانی را می توان طالب خواند.
دیدگاه های فلسفی متعدد از جمله دیدگاه های انارشیستی به این نظر اند که در نهایت رخت رهبری،حکومت و طبقات از جامعه های انسانی برچیده می شود،انارشیست ها در این بحث با مارکس موافقند و نهایت اجتماع را زندگی کمون می دانند،الکساندر موزلی در "فلسفه سیاسی یعنی چه؟" می نویسد:" شاخه های مختلف آنارشیسم بر جنبه های مختلفی از جامعه ی بی رهبر تأکید دارند: روایت های آرمانشهرگرا در پی مساوات گرایی جهانشمولی استند که در آن هرکس یک نفر به شمار می آید و نه بیشتر،لذا ارزش های هر شخصی وزن و ارزشی برابر با دیگران می داشته باشد". در این جا دید طالبانی از دیدگاه انارشیستی به خوبی فرق می شود،دیدگاه های انارشیستی به این معنا نیستند که گروه های وحشی نظم عامه را به هم بزنند و برای رسیدن به اهداف و ساختار جامعه ای که خواست اعمار آنرا دارند،هر غلطی را مرتکب شوند،هر چند این گروه ها در دنیا زیاد اند ولی نمی توان آنها را با انارشیزم گره داد.
 از جمله آن گروه های وحشی،گروه بدوی را به نام طالبان می توان یاد کرد.اصل پیدایش این گروه بر می گردد به تعاملات و نقشه کشی های سیاسی،یعنی می خواهم بگویم اینان نهضت خودجوش،عدالت طلب،و یا یک نهضت انارشیستی نیستند بلکه آله های دست و به شدت وحشی و بیسواد اند،عده ای از اینها قالبی از یک جامعه چهارده صد سال قبل را تصور رویایی خود و آرمان خود عنوان می کنند،در حالی که اینجا صده بیست و یک است،نه جامعه صده ها قبل و بدوی.
می خواهم روی طالبان و اندیشه های طالبانی و اینکه کی ها طالب اند،اندکی بپیچم؛در جامعه رویایی طالبانی قدرت در دست فردی به نام امیر می باشد و عامه مردم مجبور به پیروی از او اند،محکمه های صحرایی و جزا هایی مثل سنگسار،اعدام فجیح،قطع کردن دست و سایر جزا های ضد انسانی،عدالت این گروه است.اینها به نحوی ادعا دارند که طبقات را از جامعه می بردارند و عدالت را تطبیق می کنند،این ادعا نظر به ساختار های داخلی این گروه،کاملن دور از عقل است،من می خواهم در این قسمت به صراحت ادعا کنم که جامعه های انسانی تا حدی به بلوغ رسیده اند،در این مقطع زمانی به هیچ صورت نمی توان جامعه ای را بدون ساختار های سیاسی و طبقاتی تصور کرد،هر چند که من از وجود طبقات در اجتماع بیزارم ولی این امریست که در این مقطع تاریخی سیر تکاملی بشر تا حدی باید آنرا پذیرفت.اجتماع رویایی کمونیستی و جامعه رویایی انارشیستی در این مقطع زمانی به میان آمدنی نیستند ولی دور از احتمال نیست که در صده های آینده انتظار آنرا داشت چون از نظر من مبارزات توده ای و عدالت طلبی ها دارند به سرعت شکل می گیرند،هر چند این مبارزات نظر به مکتب های مختلف،شکل جداگانه دارند ولی در کل به جامعه رویای ولی در اصل به جامعه بشری بدون طبقات ختم خواهند شد.باید بگویم بحث انارشیزم کاملن مجزا از طالبان است چون طالبان چیزی به نام ایولوژی را نمی شناسند پس این جا باید انارشیست ها و طالبان را از هم مجزا ساخت،از نظر من انارشیزم یک تیوری فلسفی است ولی چیزی به نام دید طالبانی یک دیدگاه بدوی و وحشی و دور از ایدولوژیست.
می خواهم مردمی به نام طالبان را از دید خود تعریف کنم:از نظر من مردمی با جهانبینی بدوی و به شدت بی سواد،افرادی قاتل،دزد،راه زن،و نهایت جاهل،مردمی بدون ایدولوژی،اصول و حتا عقل؛این یگانه تعریفیست که می توان از طالبان داشت.بی اعتنایی این مردم به اصل انسانیت هر ادعای ما را ثابت می سازد؛از جمله قتل های عام و جنایاتی را که اینان مرتکب شده اند.کسانی دیگری نیز از جمله طالبان به شمار می آیند،این دسته آنانی اند که دید طالبانی دارند،هر چند که در ظاهر به ضد طالب اند و طالب ستیز اند ولی در واقع با مفکوره ها و دیدگاه های طالبانی و یا به نحوی با پذیرش طالبان در میان خود،جز طالبی بیش نیستند.چون از نظر من طالب یک نسل و یا یک نهضت نیست،حتا یک جهانبینی نیست بلکه چیزی شبیه یک مفکوره است و یا به نحوی باید گفت که طالب یک دید بدوی است که فقط در قالب چند جنگجو خلاصه نمی شود بلکه هر کس با این دید طالب است و اوصاف طالبانی دارد.
برایم جالب است و خیلی جالب است،من و شما در کشوری زندگی می کنیم که هر کدام از طالب متنفریم ولی در واقع زیر سلطه همین طالب به سر می بریم،این طالب در خانه ما،در مکان کار ما و بلاخره در ریاست جمهوری کشور ما نفوذ دارد،من شخصن نزدیک ترین کسان خود را یک طالب می دانم چون اندیشه های طالبانی وجود اورا فراگرفته است،من عده زیادی از وزیر های کابینه ی دولت افغانستان را طالب می دانم چون همه به نحوی طالب اند و اندیشه های طالبانی دارند،و بلاخره من رییس جمهوری افغانستان؛حامد کرزی را یک طالب می دانم چون او از طالب حمایه می کند و آنانرا به خانه های ما فرا می خواند،در واقع او یک طالب است و نظام طالبانی را می خواهد روی پا ایستاده کند،حق هم دارد چون آخر طالب چرا باید از طالب متنفر باشد،طالب باید به نفع طالب کار کند و او را به کنار خود فرا خواند.
آه و هراز آه از این کسان،من از این همه طالب متنفرم....
بیایید جامعه را ژرف تر ببینیم؛من یک نویسنده ام،من حق ابراز عقاید و نظریاتم را ندارم،بار ها تهدید شده ام و شاید در این راه شبیه برادرنی که از من زودتر رفتند،به کاروان بپیوندم و جانم را از دست بدهم،شما دانشجو استید،شما کارگر استید،شما مامور،و شما... برای یک لحظه آینده چه تضمینی دارید که زنده می مانید،شاید امروز طالبان به مکان کار شما حمله کنند و شاید همین دولتی ها به خاطر یک حرف و یا اقدام کوچک شما که ناشی از آزادی شما باشد،شما را بربایند،تهدید کنند،حپس کنند و شاید به قتل برسانند.پس میتوان گفت که این نظام خود نظام طالبانی است،طالبان بر علاوه بودن در سنگر های جنگ،در داخل نظام،شهر و حتا خانواده های ما رخنه کرده اند، و ما که این را پذیرفته ایم در واقع طالب را پذیرفته ایم و چون هیچ صدا بلند نمی کنیم و کوشش کوتاه کردن دست آنها را نداریم،پس ما همه طالب استیم.
بلی مای که این سلطه را قبول کرده ایم و به ضد این طالبان و آن طالبان عملی انجام نمی دهیم،ما هم طالب استیم و حق داریم نفرین شویم.می خواهم به صراحت بیان کنم که هر کسی طالب و مفکوره های طالبانی و بلاخره این نظام طالبانی را در این جامعه بپذیرد،خود طالب است،هر که باشد،حتا پدرم و حتا رییس جمهوری کرزی.
اگر ما همین گونه بی اعتنا به طالبان بنگریم، در واقع جز طالبی بیش نیستیم،و اگر ما با راه اندازی اعتصاب ها،مظاهره ها،و مبارزات مدنی،مانع رخنه بیشتر دید طالبانی در این جامعه شویم و دست طالبان داخل حکومت و بیرون خکومت را از تصمیم گیری ها در مورد خود و جامعه خود کوتاه کنیم،آنزمان می توانیم ادعا کنیم که ما طاالب نیستیم،در غیر آن همه طالب استیم.

طنز بسیار زیبا !!
 طنز!!
این طنز زیبا و پرمعنی را با کمی تصرف از سایت شبکه اطلاع رسانی افغانستان گرفته ام. طنز قالب شیرین برای بیان حقایق تلخ است در جمله های زیر نیز مقامات افغانستان با بیان طنز و شیرین نقد شده اند امید وارم روزی این طنز به گوش مقامات افغانستان برسد و تأثیرهرچند کوچک در اصلاح رفتار مقامات بلند پایه و کوتاه پایه افغانستان داشته باشد
چند جمله طنز گونه از معنی برخی کلمات در افغانستان
فرهنگستان کشور عزیز ما پس از تحقیق و بررسی های فراوان در کتب تاریخی معنای چند کلمه را به شرح زیر ارائه کرد:
غارتعملكرد مقامات با همدستی مؤ سسات خارجي در چند سال اخير
خدمت: كاري كه وزرا نكردند و مردم ندیدند!
احزاب: يكي از زير شاخه هاي بيماري وبا که روز بروز بیشتر می شود اما نتیجه ای منفی دارد
تریاک: صادرات ملی کشور که انحصاری شده است!!
جرم : عملي كه كسي را بخاطر آن محاكمه نكردند واگر مجرم خیلی بزرگ باشد حتی نام مبارکش را افشا نمی کنند!
والي : پستي كه احتياج به تخصص ندارد فقط باید از اقوام زورمند باشی
خربزه : ميوه اي كه مرحوم بن لادن خورد و لرزش را براي مردم افغانستان گذاشت.
آسايش: احساسي نا آشنا براي مردم افغانستان
رشوت: نوعي شيريني رايج در تمام ادارات افغانستان که برای دهندگانش بسیار تلخ تمام می شود
ايثارگر: هنوز در افغانستان به رسمیت شناخته نشده است
فارغ التحصيل: فرزندان مقامات دولتی
كمكهاي بين المللي : گمشده اي در جيب تصميم گيرندگان امروز كشور
زور: چيزي كه افغاني زير بار آن نمي رود مگر آنكه  آن زور خیلی پر زور باشد
معامله پر سود: ازدواج اجباري دختران کم سن وسال به پولداران پیر
 
مديرترافيك: كسيكه از چراغ رهنما هم رشوت ميگيرد.
معلم : كسيكه يك عمر درس خوانده تا فقیر باشد
سا زمان حقوق بشر: سازمان بی خاصیت برای دلخوشی مردم و بس!
اردوی ملی : لشکر قومی و همه کاره بی مسئولیت
پولیس ملی : پول لیس و پولگیران ملی افغانستان
چوکی: معشوقی که هزاران عاشق را در افغانستان کشته است!!!
قوم: خدایی که مقامات تنگ نظر و بی وجدان افغانستان می پرستند اما به ضرر خودشان وهمه اقوام کشور تمام می شود.
وحدت ملی: شعاری که هرکس به نفع قومش از آن برای خیانت ملی استفاده می کند!
دانشگاه: جایی که جوانان را سرگرم نگهمیدارند واز ورود اساتید دانشمند و لایق در آن خو داری می شود.
منبع در آرزو عدالت  
                                                                                                                     م ج ه ن




مرده گفتار
در وضعیت کنونی، غربت نشین غربم. در این جا کسی فرصت ندارد، که وصیت نامه های بجا منانده را به صدای بلند بخواند  ویا هم وصیت کسی را با آواز بلند بخواند و دیگران  کله بشورانند. هرگاه خواستم به دنیای باقی کوچ کشی کنم، روانۀ وطن خواهم شد. بدین علت این وصیت نامه غزنی چی است نه کابلی
وصیت نامه
منی بندۀ خاکی و پاکی از جنس خاک پر از خاک با یک دنیا درد و غم باز هم  به مشیت الهی تسلیم هستم، اما مردنم از این چهار حالت ناممکن است  خارج باشد: با مرگ طبیعی بدون مداخلۀ  داکترداخله و غیره داکتر ها؛ با مرگ طبی ( به دنبال تلاش های مرگ آفرین دوا فروشان شهر )؛ با مرگ جبری (یعنی کسی حاضرشود و مرا بکشد یا برای یک بلست خاک یاهم از درد عاشقی بکشد) و یا هم در نتیجۀ سقوط موتر و چپه شدن طیاره افغان هوای شرکت.
متوجه باشید که فشارخونم بلند است از ناحیه سر هم مشکلات زیاد دارم درد عاشقی مرا از پا انداخته است و گاهی به کومای لطیفه می روم، تا متیقین نشوید که کاملاً مرده ام، برای مرگ های تدریجی و که هر روز چند بار میمیرم ، کسی را زحمت ندهید.
اگر ضرورت افتاد که جسدم را برای کالبد شگافی به طب عدلی ببرید، این اشتباه را نکنید که در زنده گی مزۀ عدل و داد وفای دوستان ، و بی وفایی سگ های ایلاگشت وطن را را بسیارچشیده ام. بهتر این است که مرا به با محبت زیاد دست پایم را مطابق رسم و رواج مرده داری بسته کنید و به سقاوه برای پاکری بفرستید تا بزرگان این وطن مرا غسل بدهد.
پیش از شستن جسدم، مرده شوی را معاینه کنید خصوصاً بزرگان را که در شستن جسدم حضور دارند ( به ویژه در دوران انتخابات) تا کدام معامله را در عین شستن جسدم در کله نه پروراند و دیگر اینکه انفلونزای خوکی و انفلونزای شورت خوری نداشته باشد. می ترسم که این ویروس دنیا را به اهل قیامت ببرم.
کفنم از سان سفید پاکستانی نباشد اگر سان هم بود از سان سفید چینایی بگیرد تا بتوانم راحت و با افتخار در بین مردم او دینا بیگردم . آن را گشاد تر بدوزید تا دل تنگی های دنیا درگور تنگ، اذیتم نکند. اگر مفتی مجلس، فتوا داد، کفنم نکنید. سان سفیدم را بدهید به یتیمان خیمه نشین، که تنبان بدوزند تا سرمای سرمایه، مادرزادی های شان را نوش جان نکند. متوجه باشید در صورت که کفن مرا برای یتیمان خیمه نشین داردید به دست های خود تان بدهد که به خارت برده نشود.
جسدم را تا خانۀ قبر بر شانه های تان نبرید. تا کسی نگوید:« چه مردۀ سنگین وزنی، چه خورده!» در زنده گی غیبت و دشنام بسیار شندیده ام، بگذارید بعد از مرگ، گوشم آرام باشد. این که جسدم را چگونه انتقال می دهید، به مرده نوازی تان وابسته است.
در زمان حیات، چندین بار قبرم را کنده اند، اگر بعد از مرگم سینۀ خشک زمین را می شگافید، عمیق تر بشگافید که صدای لاف زنده گان را نشنوم. اما نه آن قدر چقور که آب برآید. فقط کوشش کیند تا نم نرسیده بکنید .
تابوتم را از چوب شمشاد نسازید. از چرم و رابر بسازید، بهتر. چوب تابوت را به وزارت معارف بدهید تا از آن کلکین مکتب بسازد و یا به نجارخانۀ ارگ جمهوری اهدا کنید تا برای مشاوران رئیس جمهور، چوکی بتراشد. و یا هم به وزارت عدلیه کشور بدهید تا زمستان گرم داشته باشد اگر بسیار از این ارگان های نام برده نا راضی بودید به وزارت محترم حج و اوقاف بسپارید که از پول حاجی های زمستان شان گرم نکنند .
تا وقتی زنده بودم کسی برایم گل نیاورد، وقتی زیر خاک شدم، گل بارانم نکنید. گل ها را بریزید در کوچۀ اندرابی تا عطر تشناب های پایتخت، هوتل سرینا را منفجر نکند. و یا هم در کوچه پس کوچه دشت برچی بی پاشانید که مردم از بوی دو رنگ لذت بیبرد.
تا یادم نرفته بگویم، مرا در جایی دفن کنید که گذرگاه سگ های ولگرد نباشد. سگ های این زمانه بسیار بی تمیزند. اگر چرخبال یافتید، در یکی از قله های بلند پامیر و یا شاخ برنتی دفنم کنید تا بعد از پیوستن طالبان بی خانه به پروسۀ سیاسی و آمدن و رفتن چندین شورای ملی و کابینۀ کم خانه، قبرم به شاشدانی مقامات بلندمنزل، مبدل نشود. گر در این شهر بلندی های هم چور شده . باز هم مدتی آرام باشم غنیمت است .
در مراسم جنازه و به خاک سپاری، از کاربرد ادبیات طمطراقی دوری گزینید و نگویید:« ما نمی گذاریم اشک بر رخسار کودکان این عزیز به خاک خفته، بخشکد.» شما را به زبان گوشتی تان قسم که زن و اولادم را در انتظار همدردی، سردرد نکنید. از پول که حکومت ار روی همدردی به خانم پرداخت میکند به رئیس استره محکمه بدهید تا بعد از من به اولادم جفای نکند.
در سنگ مزارم ننویسید که، آدم جنت مکان و خلد آشیان بود و بدون پرس و پال مستقیم به جنت می رود. خداوند بهتر می داد که به کجا روانم کند.
قبرم را سمنت کاری نکنید. بگذارید برآن بته های وحشی برویند. در زنده گی، سال ها آدم های وحشی در میدان دلم فوتبال کرده اند، حالا بگذارید چند بتۀ وحشی بر قلبم سوار شوند.
کوشش نکنید در روزهای مرگ و سوگواری، چیغ و فریاد بکشید. گریه های کوششی و زورکی مخالف ارزش های آزادی بیان هستند. دوستانی که همین اکنون بر سر قبرم یک لیتراشک می ریزند، ای کاش در زنده گی به خانه ام می آمدند و برایم چند کیلو می خندیدند.
در بارۀ پلاوبازار «شب جمعه گی» حرفی ندارم؛ اما لویه جرگۀ محلی و سیمینارعلمی «روزچهل» را برگزار نکنید تا گفتمان سیاسی مجلس به تشنج نکشد. پول آن را بدهید به یک پدر ناتوانی که عاجزۀ نه ساله اش را به یک حاجی نلغه پرست نفروشد.
اگر از من دعاگویی بر جاماند و بزرگ شد، او را به نام من نشناسید. از فرزندم می خواهم که خرجین عزت و ذلت مرا به دوش نکشد و بترسد از این شعر بیدل: آنان که فخر به اجداد می کنند/ چون سگ به استخوان دل خود  شاد می کنند. فرزندم، خواهشمندم خودت را سگ نساز و مرا استخوان!
از آن عده دوستانی که پول قرضدارم، همین حالا از یخنم بگیرند تا قرض شان را بپردازم، در غیرآن سارنوالی و انترپول ـ  که مشغول تعقیب و دستگیری وزیران رشوت خور استند ـ نمی توانند به دادشان برسند.
از دارایی منقول و غیر منقول برای ورثه ام، چند جلد کتاب خواهم گذاشت. آرزومندم بعد از پیوستنم با عبید زاکانی و حاجی اسماعیل گوزگ، بازمانده گانم، آن ها را به والی نیمروز اهدا کنند تا برای کسب ثواب بریزدش به دریای هلمند!
فرزندان دلبندم، دراین دهکدۀ جهانی به دنبال زبان پدری و مادری نگردید که زبان تان  قفل می شود. انگلیسی بخوانید تا تکنوکرات شوید و کلیک کردن بیاموزید تا شایسته سالار.
همسر نازنینم، یادت نرود از همین حالا دوسه صد تا دستمال بینی بخر و ذخیره کن تا آنانی که در مردۀ من برای مردۀ  خودشان چیغ می زنند، نوک چادرهای شان را بی تمیز نکنند.
اگر همسایه گان مخالفت نکردند، در مرده ام دهل بزنید و اتن کنید تا مردم فکر کنند که انتخابات پیروز شده و امنیت برقراراست.
این وصیت نامه را به زبان های رسمی کشور برگردان کنید تا مرده ام بتواند وحدت ملی را تحکیم بخشد و خطر تجزیۀ افغانستان از بین برود.
با درود های قیامتی
                                                                                                        مرده مل: م ج هومن

 مبارزه با ختنه زنان!

بی منا ترین سنت پیامبر و غیر انسانی ترین سنت در زمین است که زنان و دختران را ختنه میکنند، این سنت را از امام ششم شیعان روایت است که باید زنان و دختران را ختنه کنید آیا این عمل غیر انسانی برای شما تا چه قبال قبول میباشد . سنت های دیگر مثل این سنت در اسلام ناب ما وجود داد که فقط و فقط برای از بین بردن احساسات اصلی انسانی است. برای مبارزه با این سنت روز ششم فوریه هر سال روز مبارزه با ختنه زنان نام گذاری گردیده است. منظور از ختنه زنان بریدن بخشی یا تمامی دستگاه تناسلی زن میباشد بدون هیچگونه دلیل طبی ویژه . فرایند ختنه زنان با آنچه در ختنه زنان انجام میپذیرد متفاوت است چرا که در روند ختنه مردان صرفاً پوست اضافی آلت تناسلی بریده میشود لیکن در فرایند ختنه زنان کلیتوریس یا قلب زندگی جنسی یک زن بریده شده و دستگاه تناسلی زن آسیب میبیند. از این رو برخی از منتقدان با بکار گیری اصطلاح ” ختنه ” مخالفت ورزیده معتقدند اصطلاح ” ناقص سازی دستگاه تناسلی ” بیشتر نمایان گر ماهیت این سنت میباشد.
فکر میکنم که این سنت با برداشت غلط از احکام قرآنی گرفته شده است که در سوره انساء آمده است . مردان را بر زنان تسلط و حق نگهبانی است بواسطه آن برتری که خدا بعضی را بر بعضی مقرر داشته و هم به واسطه آن که مردان از مال خود بايد به زنان نفقه دهند پس زنان شايسته و مطيع آنهايند که در غيبت مردان حافظ حقوق شوهران باشند و آنچه را که خدا بحفظ آن امر فرموده نگهدارند و زنانی که از مخالفت و نافرمانی آنان بيمناکيد بايد نخست آنها را موعظه کنيد اگر مطيع نشدند از خوابگاه آنها دوری گزينيد. ديگربارچنانچه مطيع نشدند آنها را بزدن تنبيه کنيد. چنانچه اطاعت کردند حق هيچگونه ستم نداريد که همانا خدا بزرگوار و عظيم الشان است. این سوره قرآنی مردان بر زنان حکیم ساخته است و مردان برای شان حق میدهند تا از هر نوع خشونت بر علیه زن استفاده کنند. که ممکن این سنت بر گفته این این سوره باشد یا هم دلیلی دگیر داشته باشد خوب دوستان عزیز ابحث برون نشویم
فرایند ختنه زنان در سه فرم انجام میپذیرد : در نوع اول کلیتوریس بوسیله تیغ یا چاقو و گاه با ناخن گیر قطع میگردد ، در نوع دوم کلیتورس و نیز لبه های دستگاه تناسلی زن بریده میشوند و در نوع سوم نه تنها کلیتوریس و لبه های دستگاه تناسلی قطع میگردند بلکه دستگاه تناسلی و مهبل دوخته میشود. این نوع خشونت را ما از متن قرآن بر نداشتیم اما تعصب و تبعیض را میتوان در متن قرآن دید که ما آیایه انسا را قبلاً‌در بالا همین متن معنایش را بکار گفته بودیم اینکه منت عربی را برای تان اینجا قرار میدهیم قضاوت با شما،
اگر بر اصل ثنويت تک محوری در اين آيه ننگريم برتری بعضی بر بعضی ديگر را که خدا مقرر داشته ،يعنی تبعيض را ،چگونه معنا کنيم که تبعيض معنی ندهد؟                                   .   
و متن آيه ۳۴ سوره نساء، به زبان عربی، اينست:                            .
الرِّجَالُ قَوَّمُونَ عَلی النِّساءِ بِمَا فَضلَ اللَّهُ بَعْضهُمْ عَلی بَعْضٍ وَ بِمَا أَنفَقُوا مِنْ أَمْوَلِهِمْ فَالصلِحَت قَنِتَتٌ حَفِظتٌ لِّلْغَیْبِ بِمَا حَفِظ اللَّهُ وَ الَّتی تخَافُونَ نُشوزَهُنَّ فَعِظوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فی الْمَضاجِع وَ اضرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطعْنَکمْ فَلا تَبْغُوا عَلَيهِنَّ سبِيلاً إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلِیًّا کبِيراً(۳۴)
معمولاً پیامدهای ناگوار بدنی – روانی و جنسی متعاقب انجام این فرایند دامن گیرزنان میگردد . در باب مسائل جسمانی از آنجایی که از بی حسی موضعی استفاده نشده و وسائل برش استرلیزه نیستند ، علاوه بردرد بسیار شدید معمولاً عفونت های دستگاه تناسلی امر بسیار محتملی است که گاه جان دختران را مورد تهدید قرار میدهد.خونریزی های شدید ، مشکلات ی قاعدگی ، زایمان های دشوار ازدیگر مشکلاتی به شمار میروند که خصوصاً ختنه شوندگان نوع سوم را موردتهدید جدی میتوانند قرار دهند. در باب مسائل روانی ، شوک و ضربه روحی پس از انجام عمل ختنه ، افسردگی ، خشم ، اضطراب و کابوس های شبانه از جمله نمونه های گرفتاری های روحی روانی این افراد و همچنین در بعد مسائل جنسی ناتوانی در تجربه لذت جنسی و رسیدن به خشنودی جنسی ضمیمه زندگی جنسی این افراد خواهد بود . این دسته از زنان عمرانه از نعمت رضایت مندی جنسی محروم میمانند و این واقعیت تلخ برای بسیاری از زنان بسیار غیر قابل اغماض ارزیابی گشته بار روانی منفی بسیار عمیقی بررفتار جنسی آنان ایفا میکند.
این سنت که به دلایل فرهنگی و مذهبی امروزه در کشورهای زیادی از جمله کشورهای افریقایی ،آسیایی ( از جمله در ایران در نواحی غرب و کردستان و همچنین در جنوب کشور) استرالیا و همچنین در مهاجران اروپایی ، در حال انجام است ، نوعی خشونت بر علیه زن قلمداد میگردد که در آن کنترل غرایز زنانه و امیال جنسی زن از سوی مرد منظور میباشد. در ایندسته از جوامع مردان نیازمندند بدانند که زنی که مایل به ازدواج با او هستند با فرد دیگری ارتباط جنسی نمیداشته و از این پس نیز احتمال خیانت جنسی موجود نبوده و زن کاملاً وفادار به همسر باقی خواهد ماند و در این راستا چه ترفندی نیکو تر از بریدن دستگاه تنا سلی زن ، انکار زنانگی و خشکاندن ریشه زندگی جنسی نسوان جامعه.
این قسم خشونت های جنسی صرفاً به پدیده ختنه زنان منحصر نبوده در گوشه کنار دنیا جای پا های پر رنگی در تاریخ کشورهای مختلف بر جای دارند . من باب مثال در کشور چین رسم ” بسته بندی پا” آیینی است که تنها دختران جامعه را هدف قرار میداده است .
این رسم که تا اوائل قرن بیستم نیز رواج میداشته دردی عمیق در قلب بسیاری از زنان کهنسال چینی بر جای گذارده و امروزه هنوز هستند زنانی که با پاهای بسیار کوچک و از فرم افتاده که تنها با کمک عصا قادر به راه رفتن هستند خاطرات تلخی از سنت پا بستن برای فرزندان بازگو نمایند. اینان از خاطرات دوران کودکی خود چنین میگویند که پاهای ایشان و سایر دختران بین 4 تا 7 ساله در میان روغن و املاح گیاهی و خون حیوانات ماساژ داده سپس انگشتان پا به طرف داخل یکی یکی فشار داده شده به نحوی که انگشتان پا شکسته شده و سپس در همان وضعیت به شدت بسته میشوند . پاها برای مدت مدید در این وضعیت مانده به گونه ای که در فرایند رشد و فرم ظاهری آن تغییراتی اتقاق افتد . از جمله این تغییرات اینکه سایز پا کوچک مانده و همچنین روی پا برامدگی پیدا کند چرا که اعتقاد بر این میبوده است که زنانی که روی پای آنها برامده است جذابیت جنسی بیشتری برای همسرانشان خواهند داشت و در هنگام راه رفتن نیز ایندسته از زنان به دلیل وضعیت ویژه پاها مجبورند قدمهای ریزو تند بردارند که این رفتار نیز نقش برانگیزندگی جنسی برای مردان ایفا مینماید. لذا دختران جوان مجبور به تحمل وضعیت بسیار صعب و دشواری میشدند که تنها انگیزه تحمل این وضعیت بالا بردن ضریب احتمال ازدواج کردن و مطلوب شوهر قرار گرفتن میبوده است.
نمونه دیگر خشونت جنسیتی بر علیه زن به پدیده ” اتو کشیدن سینه ” نام دارد . در بعضی مناطق کشور کامرون در قاره افریقا مادرانی که دارای دختر میباشند در سنین آغازین بلوغ دختران ، هر شب با داغ کردن سنگهای بزرگ آنها را بر روی سینه های دختران قرار داده تا از این طریق از رشد سینه های او جلوگیری شود. به باور این جوامع زنی که دارای سینه های رشد یافته باشد بدان معناست که دختر دارای امیال جنسی است و احتمال مورد تجاوز جنسی قرار گرفتن برای او محتمل تر میباشد
بنابراین شاهدیم که کنترل زندگی جنسی زنان از سوی جامعه مرد محور ابعاد وسیعی داشته و تنها به امر ختنه سازی دستگاه تناسلی محدود نمیگردد. از آنجایی که سلامت جسمی – روانی و جنسی ایندسته از زنانی که در این نوع از جوامع زندگی میکنند به شدت مورد تهدید است ، سازمانها و ارگان های بهداشتی ، مذهبی بسیاری برآنند تا با آگاهی سازی اذهان عمومی نسبت به غیر عملی – غیر مذهبی بودن این پدیده با کمک متخصصین علمی و رهبران مذهبی بتوانند هر چه سریعتر به ادامه یک چنین فجایع انسانی خاتمه بخشند و روز ششم فوریه روزی است که کلیه نهاد های دست اندرکار ،با انجام گرد هم آیی ها، راه پیمایی ها و سمینارهای ویژه در سطح جهان یک بار دیگر به یاد جهانیان میاورند در گوشه ای از دنیا در هر دقیقه فریاد دختری در زیر تیغ ختنه بر آسمان است و تنها کمک های علمی ، آموزشی ، مالی ما ست که میتواند از قربانی شدن دختر بچه ای دیگر جلوگیری کند. باشد که در این مبارزه ما نیز قدم در پیش نهیم

-----------------------------------------
منبع:  : از داکتر مریم محبی 
-----------------------------------------


  دوستان عزیز در مورد ختنه زنان نظر تان بنویسید : 



هیچ نظری موجود نیست: